شعر واندرز نويسندگان دو شنبه 26 فروردين 1392برچسب:سخنان زیبای افلا طون, :: 21:50 :: نويسنده : حاتم محمودی
جوانمردي، نيرويي است پايداري ناپذير و چون در نفسي بروز كند، ترس و آشفتگي را در برابر هر گونه خطر از بين ميبرد. مهمترين بخش هر كار، آغاز آن است.
تربيت در همان جواني، كارساز بوده و بناي هر نقشي كه در آن هنگام بريزد، پابرجا خواهد ماند كودك نميتواند استعاره را از جز آن، بازشناسد و آنچه در كودكي به او آموخته ميشود، ممكن است همواره در ذهن وي پابرجا مانده، از بين نرود.
بايد تا ميتوانيم بكوشيم نخستين داستانهايي كه براي كودكانمان گفته ميشود، مشوق نيكويي اخلاق باشد.
آنچه خوب باشد، زيانآور نميتواند بود.
آنچه سبب شر نباشد، مسبب شر نيز نخواهد بود.
آنچه خوب باشد، مسبب همه چيز نميتواند بود، بلكه تنها سبب خير است، نه سبب شر.
هر اندازه چيزي كاملتر باشد، دگرگوني و امور بيروني كمتري در آن نفوذ دارد
هيچ كس نميخواهد شريفترين جزء وجود خود را به دروغ بيالايدمرد خردمند، مرگ را براي خردمند ديگر كه دوست او باشد، امر ترسناكي نخواهد دانست.
جز مرد خردمند، كسي نيست كه خود به تنهايي، ضامن [=پذيرفتار] نيكبختي خويش باشد، يعني در ميان مردم، شخص خردمند كمتر از همه، نيازمند وجود ديگران است.
گريز از مجازات، جنايتكار را از آن هم كه هست، بدتر ميكند.
چه بسا چشم ناتوان كه ديدهي تيزبين را شكست ميدهد.
خرد، نه با گذشت سالها، بلكه به همت انسان به دست ميآيد.
انديشه كردن، همكلامي روح با خودش است.
هيچ يك از امور بشري، سزاوار آن نيست كه انسان، زياد آن را جدي بگيرد.
دربارهي مردم ستمگر چنين ميگويم كه بيشتر آنها اگر در جواني گرفتار نشوند، در پايان كار، رسوا و روسياه ميشوند و در روزهاي پيري و بيچارگي مورد سبكداشت بيگانه و هم ميهن قرار ميگيرند.
سزاوار نيست كه من، احترام يك فرد را بر احترام راستي، مقدم شمارم، بلكه لازم است باور خود را بيان كنم.
آنجا كه جويندگان زمامداري، گدايان و گرسنگان باشند كه ميخواهند از اين راه كسب مال كنند، هرگز حكومت درستكار برپا نخواهد شد.اين حقيقتي مسلم است كه بنيان هيچ حكومتي دگرگون نميشود، مگر آنگاه كه ميان اعضاي طبقهي حاكمه جدايي افتد.
اگر در شهري، دارايي و توانگري ارجمند شمرده شود، البته به همان نسبت از بزرگداشت نيكي و نيكوكاران كاسته ميشود.
اگر در جايي از شهر، تهيدست يافت شود، در همان نزديكي، دزد و جيببُر و دشمن مقدسات و هر گونه بدكار ديگر هم پنهان خواهند بود.
هر گونه زيادهروي، واكنشي در پي دارد، چه در فصول، چه در گياهها، چه در بدن و بيش از هر چيز در حكومت.
زيادهروي در آزادي، به ناچار منجر به زيادهروي در بندگي خواهد شد؛ چه در فرد، چه در حكومت.
امور مهمه هرگز به دور از خطر نيست و چنان كه ميگويند، دشواري، شرط هر چيز زيباست.
جاي شگفتي نيست كه بيشتر مردم، سخنان ما را نپذيرند؛ زيرا انديشهاي كه ما دربارهي آن گفتگو ميكنيم، آنها هرگز اجراي آن را در كردار مشاهده ننمودهاند.
به راستي اگر انسان، انديشهي خود را متوجه به وجود راستين نمايد، ديگر زمان آن نخواهد داشت كه رفتار افراد را در نظر آورد و با مردم ستيزه كند و دربارهي آنها دشمني و كينه در درون خود بپروراند.
ادراك ناپخته، ابزار سنجش هيچ چيز نميتواند بود.
جستار والاترين دانش، همانا رسيدن به اصل خير است.
اگر داراي همه چيز شويم، ولي دستمان از خير تهي باشد، مانند آن است كه هيچ نداشته باشيم.
اگر شخص همهي دانشها را درك كند، ولي از شناخت اصل خير و شناخت زيبايي و نيكي بازماند، اين سودي تواند داشت؟
خير در نظر همهي مردم، همان درك خوشيها و در نظر خواص [=ويژگان]، همان شناخت است.
اگر زماني مقام تو پايين آمد، نااميد مشو. زيرا آفتاب هر روز هنگام غروب پايين مي رود و بامداد روز ديگر بالا مي آيد.
منتظر درخواست نياز از سوي حاجت مند مباش، بلكه شايسته است كه پيش از درخواست، كار او را انجام دهي و با همت خود نيازمندي او را برطرف كني.
لذتي كه از علم حاصل مي شود، بي آلايش است.
سخن اگر از دل خارج شود به دل هم وارد مي شود و اگر با نيت گوينده يكسان نباشد، توقع مدار كه تاثير كند.
ناداني هر كس به دو چيز دانسته مي شود : اول خبر دهد و بگويد چيزي را كه از او نپرسيده اند. دوم سخن گفتن بيش از حد ضرورت.
هر كس به فكر خير و سعادت ديگران باشد، سرانجام سعادت خودش را هم به دست خواهد آورد.
عشق تنها مرضي است كه بيمار از آن لذت مي برد.
زندگي كوتاه تر از آن است كه شما بخواهيد وقت خود را صرف پريشاني و نگراني كنيد.
من از گفتگو با سالخوردگان، در امان ميمانم؛ زيرا آنها بيش از ما راهي را پيمودهاند كه ما هم به نوبهي خود، از آن خواهيم گذشت. پس چه خوب است از آنها بپرسيم كه آن راه چگونه است.
نخستين و بالاترين پيروزي، تسلط بر خويش است.
جويندگان جاه و مقام، اگر نتوانند بر همهي قبيله رياست كنند، بر يك سوم قبيله را كافي ميشمارند و اگر نتوانند نظر خردهگيران و بزرگواران را به خود جلب كنند، به خوشباوري زيردستان و فرومايگان بسنده ميكنند.
تا زماني كه پايه و بنيان شهرهاي ما اين است كه هست، اگر نفسي در آن رهايي يابد و آنچنان شود كه ميبايد بود، به جرأت ميتوان گفت كه اين از بخشش ويژهي الهي است كه وي را پاس داشته است.
بزرگترين جنايتي كه شخص بتواند نسبت به شهر خود مرتكب شود، همانا ستم است.
در يك شهر بهسامان، دادگري، بيشك وجود خواهد داشت.
سازگاري، عكس ناسازگاري است، آرزو، عكس نفرت و جلب شيئي، عكس دفع آن است.
نداشتن آرزو و بيميلي، در حكم آن است كه انسان، چيزي را رد كند و از خود براند.
شخص را آنگاه دلير ميخوانيم كه همواره، چه هنگام رنج و چه هنگام خوشي، پيروي از فرمان خرد نموده و به راهنمايي خرد، اموري را كه بايد از آن به دور بود، از آنچه جز آن است، تشخيص دهد؛ ما اين شخص را خردمند هم ميخوانيم. درستكاري، سبب پيدايش نيكويي است و نادرستي، سبب بروز بدي.
براي مردم فرزانه، گفتگو، اندازهاي به جز پايان زندگي ندارد. زماني كه انسان، به درستي جستارهاي خود باور داشته باشد، در پيشگاه مردمان زيرك و دوست، ميتواند از جستارهاي بزرگي كه بدان دلبستگي دارد، با جرأت و باور سخن گويد.
اگر انسان، كسي را جز به عمد بكُشد، اين خطا كوچكتر از آن است كه او را در جستار زيبايي و نيكي و دادگري و قانون فريب دهد. تمسخر، جز در مورد كردارهاي زشت، نشانهي سطحي بودن انديشه است. اگر كسي در آب بيفتد، خواه در حوض افتاده باشد، خواه در ميان دريا، به ناچار بايد شنا كند.
زن و مرد، هر دو به حكم طبيعت، شريك در انجام همهي وظايف ميباشند، ولي در همهي كارها زن ناتوانتر از مرد است.
آنچه سودمند است، زيباست و آنچه زيانآور است، زشت.
از خطر نميتوان گريخت. آيا بهتر نيست كه انسان آنگاه با خطر روبرو شود كه در صورت كاميابي، سودهايي بهرهي او گردد؟
چپاول، در گذشته بسي لشكرها را به نابودي رسانيده است نظرات شما عزیزان: پيوندها
تبادل لینک هوشمند |
|||
|